شعر امیر مزینانی

 

کبوتر صلح

 

از شاخه های زیتونت

سایه بانی، لانه ای برپاست

کبوتر های صلح خسته ... تشنه

زیر آفتاب داغ و ...  راکت ها

 

نفس تنگند ولی آرام

جانشان بر کف  رنگشان بی رنگ

سایه ها شان بی پیکر

کبوتر ها خسته  ...  تشنه

 

ریشه ها شان بر باد

آنور دیوار  ... گلها سرفراز

ثروت یانکی ...  بلندی را فراتر

کبوتر های خسته و تشنه ندیدند

 

بوی گلها ، رنگ گلها

بس که دیوار است و دیوار

و دیواری قطور  ...

سایه اش بر  ا فلاک

 

خانه شان بر باد

دلیلشان بی منطق

با گنج  نوح ...

وجودشان بی حاصل

 

فوج فوج ... هزار واره

تشنه، خسته ...

اشک ریزان ...

بدنبال پیکری بی جان

نه انصافی به دلهای سنگی تاریک

بامید نور صاف مهتاب

 

 

امیر مزینانی  ، تورونتو   30 / می / 2005

 

Return